.:HUMBLE:.



همین چند دقیقه پیش داشتم تو سایت https://www.gsmarena.com میگشتم و گوشی های جدید رو نگاه میکردم.

دیدم برای گوشی Samsung Galaxy Note Plus (البته نسخه ای که 5G نداره) قیمت زده هزار و صد یورو.

حساب کردم با پول ما تقریباً میشه پانزده میلیون تومان! البته این قیمت برای کشورهایی هست که به صورت قانونی و مستقیم عرضه میشه و وقتی وارد ابران بشه بس که دلال بازی در میاد و دست به دست میچرخه تا به دست مشتری برسه، قیمتش خیلی بالاتر میره.

یعنی ارزش داره تو ایران این پول رو بدی این گوشی رو بخری؟ البته برای ما فقیر بیچاره ها پول زیادی هست ولی برای کسی که مثلاً تو باستی هی تهران (یا هر جای دیگه) زندگی میکنه به اندازه هزار و پانصد تومان ارزش داره.

و چه کسانی هستن که از این تحریم ها در ماه میلیارد میلیارد پول میره تو جیبشون و تحریم ها براشون بی تاثیر هست!


امروز رفتم مصدق. یه مودم مبین نت داشتم که بردم مرجوع کنم. هوای اتوبوس کلافه کننده بود. فکر کنم راننده به جای کولر، بخاری روشن کرده بود.

پسری صندلی جلوی من نشسته بود. حداکثر شانزده هفده ساله. همون لحظه ای که اومدم تو اتوبوس محو زیبایی خیره کننده اون شدم.

موهایی طلایی، پوستی مثل برف، چشم هایی رنگی، بدنی کاملاً متناسب. تا به حال در عمرم کسی رو به این زیبایی ندیده بودم.

دوستش کنارش نشسته بود. با هم میگفتن و میخندیدن. هی عرق میکرد. یه دستمال کوچولو دستش گرفته بود و عرقش رو پاک میکرد.

منم به بهانه ی اینکه دستم عرق کرده (واقعاً عرق کرده بود) دستم رو فوت میکردم و باد دهن من به موهاش میخورد و پریشان تر میشد.

مدل موهایی هم که زده بود خیلی قشنگ بود. واقعاً الهه ی زیبایی بود.

گاهی با خودم میگم: اینطور آدم ها واقعاً میدونن چقدر زیبا هستن؟


آخرش پس از سالها بیکاری و افسردگی و خودکشی، از سه شنبه هفته پیش رفتم سر کار.

خشکشویی هست. کارش سخت هست ولی خوب مگه کار راحت به کسی میدن؟

صاحب کار خوبی دارم و همکارانی خوبتر.

همین که خونه نیستم بشینم غصه بخورم یا شب تا صبح خواب به چشمم نیاد، بهتر هست.

شب ها عین جنازه میفتم میخوابم تا صبح.


عکس زیر مربوط به آمبولانس های سـوپـر اسپورت در بخش خدمات درمانی دبی هستن. خودتون اینها رو با آمبولانس های وطنی مقایسه کنید. 

کشوری که تا دیروز بیابونی بیش نبود در عرض کمتر از چند سال تبدیل به بهشت شد و مقصد گردشگری برای کل دنیا (از جمله خودمون). اون وقت کشور ما.

دبی یه وجب خاکه که هیچی نداشت ولی اینطور ساختنش ولی کشور ما که حتی خاکش ارزش طلا رو داره تبدیل شد به بیابون.

 


سالهاست آقایِ خردوغان (اردوغان) به سرش زده که امپراتوری عثمانی رو احیا کنه و برای رسیدن به هدفش تا حالا دستش رو به خون خیلی ها آلوده کرده. 

از اون کودتای ساختگی بگیر که با این بهونه خیلی ها رو دستگیر، اعدام، زندانی و یا از کار و فعالیت برکنار کرد و تازگی ها هم حمله به کوردهای شمال سوریه به بهانه مبارزه با تروریسم!

متاسفانه تو کشور ما هم عده ای کاسه ی داغتر از آش شدن و از این جنایتکار طرفداری میکنن و کوردهای بدبخت رو تروریست نامگذاری میکنن. 

قصد توهین به هیچ گروه، اقلیت و یا گویش و قومیتی رو ندارم ولی فکر میکنم عده ای از عزیزان ترک ایرانی، فکر میکنن جناب اردوغان دیگران رو آدم حساب میکنه و برای اینها فرش قرمز پهن کرده تا برن اونور.

جالبه خیلی از اینها خودشون رو نه ایرانی بلکه جزیی از ترکیه یا آذربایجان (به مرکزیت باکو) میدونن!

این روزها کافی هست سری به شبکه های اجتماعی بزنید تا شاهد کامنت های این مردم باشیم که چه ها ننوشتن.

مگر همین کوردهای سوریه نبودن که زن و مرد در برابر داعش ایستادن و نگذاشتن یک وجب از خاکشون به دست این جنایت کارها بیفته؟ حالا شدن ترورییست؟

راه بازه و جاده هم دراز. هر کسی فکر میکنه ایرانی نیست و به ایران تعلق نداره، بره گورش رو گم کنه پیش همون کسی که فکر میکنه دوستش دارن و میگذارنش رو سر.

اردوغان هم پاسخ جنایت های خودش در حق بشریت رو روزی باید پاسخ بده.


دوستان یه چیزی در مورد این سایت دیوار و چیزهایی که توش میگذارن رو بگم که تجربه ی شخصی خودم و چند نفر دیگه هست.

1- همه میگن جنسشون نو هست و چند روز استفاده شده و. همش دروغه. طرف برده کارش رو باهاش راه انداخته و به قولی مالونده و چلونده و انگشت کرده حالا به دلش ننشسته یا کارش باهاش تموم شده و یا ایرادی داره و آورده گذاشته تو دیوار. حالا از اونجایی که ما ایرانی ها هرگز دروغ نمیگیم (!) مشکل اون رو نمینویسیم و دلیل واقعیِ فروشِ کالا رو نمینویسیم.

2- خیلی از کالاها دیگه از رده خارج شدن یا کارایی خودشون رو از دست دادن. به عنوان مثال مودم وایمکس Airmaster شرکت مبین نت رو مثال میزنم. این مودم وایمکس هست و میشه سیم کارت TDD-LTE رو هم روی اون گذاشت. دیگه وایمکس ارائه نمیشه و TDD-LTE ارائه میشه. این مودم ها رو بی سیم کارت گذاشتن تو دیوار و به دروغ نوشتن که (به راحتی میتونید سیم کارت اون رو بخرید). این دروغی بیش نیست. من کم مونده بود یکی از اینها رو بخرم. ولی وقتی به نمایندگی اون زنگ زدم گفت که اصلاً سیم کارت جدا فروخته نمیشه و این مودم ها کلاً از رده خارج شدن.

3- عکس هایی که گذاشته میشه رو طوری میگیرن که ایراد کالا معلوم نباشه یا خیلی کم معلوم باشه و این میان کسی هم که فتوشاپ بلد باشه میتونه عکس رو ویرایش کنه و بذاره تو دیوار. نمونه ش: خواهر زاده م یه کمد برای تو آشپزخونه تو دیوار دید. عکس ها هم بی مشکل بودن و نشون نمیدادن که خرابی داره. رفتن پای معامله دیدن پایه ها و پشت اون همش پوسیده شده ولی طرف عکسش رو نگذاشته بود!.

4- اگر قصد خرید چیزی رو داشتید سعی کنید از نمایندگی یا مغازه ای خرید کنید که دست کم فردا بتونید در صورت خرابی، یخه ی اون رو بچسبید. این زمونه کالا با گارانتیِ اصلی میخری ولی شرکت گارانتی کننده زیر بار مسئولیت اون نمیره چه برسه به سایتی مثل دیوار که فروشنده ش من و شما باشیم.

5- در آخر بگم که "کلاً سایت دیوار خر است".

:-))


کسانی که ساکن الهیه، بهداری و دادگستری هستن کم و بیش راننده های کارسان (بهشون باید گفت مینی، مینی بوس) رو میشناسن.

یکی از اونها اسمش مسعود بود. چند روز پیش رفتم سر ایستگاه منتظر شدم بیان دیدم هیچ خبری نیست. اومدم پشت جایگاهِ ایستگاه تا زیر سایه باشم. دیدم یه اعلامیه زدن. با دیدنش خشکم زد.

خودِ مسعود بود. "جوانمرگ مسعود ریخکی". دنیا رو سرم خراب شد. اینقدر ناراحت شدم که همون لحظه اشک تو چشمم حلقه زد. ناچار شدم با اتوبوس برم خونه. تو اتوبوس هم همه در مورد اون حرف میزدن.

شاید حداکثر سی سال داشت با یه دختر شاید سه ساله.

چند روزی هیچکدام از ماشین های کارسان نبودن. امروز از خونه زدم بیرون و گفتم باید ته و تویِ قضیه رو در بیارم که چرا فوت شده. پسری خوشتیپ و سرِحال که معتاد هم نبود.

سوار کارسان شدم. پرسیدم این پسره مسعود چرا فوت شده؟ راننده گفت: فامیل اونها دعوا کرده. بهش زنگ زده مسعود دعوا کردم بیا. اینم به هواخواهیِ فامیل رفته و زدن کشتنش.

اینقدر ناراحت شدم. حالا زنش مونده و یه دختر بچه و خانواده ای داغدار.

آخه سالهاست مسیر رو با همین ماشین ها و همین راننده ها طی میکنیم. خواهی نخواهی آدم اونها رو میشناسه.

خلاصه اینکه خیلی دلتنگم.


چندی هست کم پیدا شدم. کمتر وبم رو بروز میکنم.

تو یه انجمن (انجمن سافت 98) عضو هستم و ارتقا درجه گرفتم و شدم عضو فعال. به همین دلیل بیشتر وقتم اونجا هستم.

وقتی هم اونجا نباشم یا آهنگ گوش میدم یا سریال میبینم.

خلاصه اگر دیر سر میزنم بهتون ببخشید.

( چرا هر یک از وبلاگ های بیان رو باز میکنم افزونه نورتون گیر میده که Scam هست؟)


چند سال پیش بود تلویزیون خودمون برنامه ای در مورد مردم تبت و دین و مذهب و رسم و رسوم اونها پخش کرد.

یه جایی بود پله های زیادی داشت. مردم از اون بالا میرفتن. در آخر پله ها، دیگه زمین صاف بود تا پای معبد. در این مرحله مردم  هی خودشون رو پهن میکردن زمین و رو شکم میخوابیدن و دست ها رو به هم میچسبوندن. بعد بلند میشدن چند قدم راه میرفتن و دوباره این کار رو میکردن تا برسن به معبد.

حالا نسخه ی وطنی اون رو دیروز تو نت پیدا کردم. البته این بار برای امام حسین. میتونید تو نت سرچ کنید و ویدئو آیین های مذهبی بودایی رو ببینید و با این ویدئو که من گذاشتم مقایسه کنید و شباهت های اونها رو ببینید.

دین و مذهب نمیگم بد هست ولی وقتی که از مسیر اصلی خودش خارج شد و با خرافه و آیین های من درآوردی قاطی شد، دیگه باید قیدش رو زد.

دانلود کنید

surprise

ببینید


مثل خری شدم که تو گِل گیر کرده. یا شاید شبیه کسی که افتاده توی باتلاق. 

دست و پا بزنم زودتر خفه میشم. دست و پا نزنم، کمی دیرتر. در هر صورت خفه شدنم قطعی هست.

دیگه نه فیلم و سریالی منو سرگرم میکنه و نه آهنگی منو شاد.

این روزها فقط نفس میکشم. جسته گریخته یه غذایی میخورم و عصرها راه میرم.

همین و بس. 

حتی حوصله نگاه کردن به اطرافم رو ندارم چه برسه به اینکه بخوام با کسی حرف بزنم.

حتی حال و حوصله ندارم به کسانی که اونها رو دنبال کردم سر بزنم و کامنتی بذارم. جسته گریخته میرم، صفحه ای باز میکنم و میخونم و شاید کامنتی بذارم.

-----

دلخوشیم این بود از نروژ میای و با هم میریم تو این خراب شده چرخی میزنیم. به این خوش بودم که، بودن با کسی که مثل خودم هست و احساسش مثل منه، حال و هوام رو عوض میکنه هرچند زبانش با من متفاوت هست.

شانس منه دیگه. چند روزه سایت خراب شده و بهت دسترسی ندارم. شاید نقطه عطفی میشدی در زندگیم که اونم دود هوا شد.

-----

این روزها دست به هرچی میزنم یا دست برای هر چیزی میبرم یا خراب میشه یا قاتی میزنه!

-----

 

چقدر لذت بخشی.


یه پرسش: تو زبان عربی (اون ور آب رو میگم کاری به درون کشور ندارم)، مگه حرف "و" نداریم؟

خوب داریم. 

حالا چرا عربها به "ویندوز ویستا" میگن "ویندوز فیستا"؟

امروز یه کارت شبکه برای کامپیوتر خریدم که تو راهنمای اون که عربی هست نوشته بود "ویندوز فیستا" !

گفتم شاید اشتباه چاپی هست. دیدم نه تو چند برگه دیگه اون هم اینطور نوشته.

enlightened


دوست دارم تو یه جزیره باشم. تک و تنها. هیشکی دور و برم نباشه. نهایتاً یک نفر. 

تا کیلومترها هم هیچ آدمیزادی یا هیچ خشکی نباشه. 

چهار فصل رو داشته باشه ولی زیاد سرد نباشه. 

هر روز فقط صدای امواج دریا و پرندگان رو بشنوم.

از همه کَس و همه چیز دور باشم.

من باشم و من.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها